«یک هفته چیزی برای پذیرایی نداشتیم. دلمان نیامد موکب را راه نیندازیم. با خودمان گفتیم میرویم امامزمان(عج) خودش جور میکند. اگر وسیلهای برای پذیرایی نداشتیم، زائران امامزمان (عج) را ماساژ میدهیم. میز را که گذاشتیم، پیرمردی با ماشین سمند از راه رسید. صدایمان کرد و گفت: برایتان وسیله پذیرایی آوردم. شیرینی، قند، چای و یک مبلغ پول. داد و رفت.» این خاطره را امید باباخانی از موکب داران طریق المهدی تعریف میکند. اگر سهشنبهها برای زیارت مسجد مقدس جمکران راهی قم شوید، راهتان به طریق المهدی میافتد. طریق المهدی همان مسیر وصل حرم تا حرم است؛ حرم حضرت معصومه (س) تا مسجد مقدس جمکران.
وارد طریق المهدی که میشوید، یک موکب با بقیه فرق دارد؛ موکب برادران باباخانی. موسی، علیاکبر، مهدی و امید همراه با مادر، خواهرها و خانوادهشان ۹۳ هفته است که بدون وقفه میزبان زائران امامزمان هستند. هر سهشنبه از اسلامشهر راه میافتند، دو ساعتی در راهاند تا به جمکران برسند. یعنی سنگ هم از آسمان ببارد باز هم امکان ندارد یک هفته موکب را تعطیل کنند. از یک میز و چایی شروع کردند و حالا کانکس دارند و با غذا از زائران امامزمان پذیرایی میکنند. در این سالها فقط موقع اربعین است که رضایت میدهند، بهجای جمکران به کربلا بروند آن هم شرط دارد. چند نفر از دوستانشان را جایگزین میکنند تا چراغ موکب خاموش نماند. سهشنبه که میشود دلتنگی امانشان را میبرد. با دوستانشان که در موکب هستند تماس تصویری میگیرند تا از دور سلامی به مسجد جمکران بدهند.
این ارادت خانوادگی به اهلبیت(ع) داستان عشقی دیرینه است که به سالها قبل بر میگردد. زمانی که امید کوچکترین برادر خانواده هفت، هشت سال بیشتر نداشت. امید تهتغاری خانواده بود. آن سال محرم که شد، بچهها توی محل هیئت زدند. شب باذوق و شوق رفت هیئت. ولی بچههای بزرگتر راهش ندادند. یکی از پسرها که از همه بزرگتر و هیکلیتر بود گفت: «بچهها را نمیتوانیم تو هیئت راه بدهیم. نظم هیئت را به هم میزنند.» امید گریهکنان به خانه آمد. مامان آنقدر پرسوجو کرد تا متوجه دلیل گریه امید شد. سعی کرد آرامش کند. آن شب امید آنقدر گریه کرد تا خوابش برد. ولی فردای آن روز اتفاقی افتاد که کل مسیر زندگی امید را تغییر داد. ظهر که از مدرسه برمیگشت از دور چشمش به سیاهی در خانه افتاد. هر چه نزدیکتر میشد بیشتر بغض میکرد. به خانه که رسید، از هیجان و خوشحالی بغضش ترکید. مامان چادر مشکیهایش را بههمدوخته بود و دم در خانه خیمه زده بود. چشمش که به امید افتاد با تهلهجه ترکی گفت: «امید جان اینجا هیئت توست مادر. دیگر گریه نکن.» امید بلندبلند گریه میکرد. مادر سر امید را به سینه گرفته بود و میگفت: «حالا که باید خوشحال باشی، چرا گریه میکنی؟» از آن روز امید و برادرانش زیر چادر مشکی مادر، نوای روضه میگذاشتند، چایی درست میکردند و از بچهها و بقیه پذیرایی میکردند
دو سال محرم که میشد همین روال بود تا اینکه مامان تصمیم گرفت هیئت را به خانه بیاورد. بساط روضه هر هفته سهشنبهها در خانهشان به پا شد. روضه خانگی روزبهروز به برکت امام حسین(ع) وسعت گرفت و هیئت شد. هیئتی که با چادر مشکی مادر امید زده شد، الان به نام هیئت حضرت علیاکبر (ع) یکی از بزرگترین هیئتهای اسلامشهر است که در ایام محرم هر بار بیشتر از ۳۰۰۰ غذای نذری توزیع میکند. از وقتی چادرسیاه مادر، پناه ۴ پسرش شد، میزبانی از عزاداران امام حسین تبدیل شد به سبک زندگیشان. ولی سفرهداریشان محدود به محرم و اسلامشهر نشد. اربعین در عراق، ۲۸ صفر در مشهد و سهشنبهها در جمکران بساط روضهشان به راه است. اربعین سال ۹۰ بود. دولت اعلام کرد برای سفر به کربلا نیازی به گذرنامه و ویزا نیست. امید سالها بود که آرزو داشت برای پیادهروی اربعین راهی کربلا شود. ولی دلش نمیآمد بدون مادرش برود. موضوع را که مطرح کرد، همه برادرانش مخالفت کردند. خانوادهاش میگفتند: «مامان پادرد دارد نمیتواند پیادهروی برود.» امید با اصرار بقیه را راضی کرد که مادر را همراه خودش ببرد. زمان حرکت که رسید، همه خانواده با ماشینهایشان پشت سر امید راه افتادند. به نجف که رسیدند و پیادهروی را شروع کردند، با دیدن موکبهای پذیرایی به دلشان افتاد که در مشایه هم موکبی راه بیندازند. از سال ۹۲ در مسیر نجف تا کربلا موکب بر پا کردند
امید علاوه بر ۳ برادر ۵ خواهر دارد که آنها هم در موکبها کمکحالشان هستند. ولی یکی از خواهرها بهصورت ویژهتر. سروناز ۴۰ سال است که ازدواج کرده و در اسلامآباد غرب زندگی میکند. چند سالی است که نزدیک اربعین که میشود، سروناز هم خانه خود را برای پذیرایی از زائران امام حسین (ع) آماده میکند. اسلامآباد غرب حدود ۲ ساعت با مرز عراق فاصله دارد.دوست، آشنا، فامیل هر کسی که راهی کربلا میشود، شب را در منزل سروناز مهمان میشود و صبح تازهنفس به سمت مرز میرود. سروناز تا نزدیک اربعین خودش از مهمانان پذیرایی میکند. دو سه روز مانده به اربعین، همه وسایل پذیرایی را در خانه فراهم میکند، کلید میگذارد تا کسانی که دیرتر راهی کربلا میشوند بتوانند در خانهاش استراحت کنند.
قصه عشق این خانواده به اهلبیت(ع) سردراز دارد. کار به جایی رسیده است که پسرها موقع ازدواج جزو شروط عقدشان ماجرای این دلدادگی را مطرح میکنند. امید میگوید: «از برکت این خاندان، زندگیمان هم برکت گرفته است. من و برادرانم تولیدی پوشاک داریم. آنقدر که خدمت به اهلبیت(ع) به زندگیمان برکت داده است، با جانودل همیشه در این راه پیشقدم میشویم. حتی در زمان خواستگاری هم جزو شروط ازدواجم به همسرم گفتم. حالا همسرم هم همراه من شده است و خودش برای موکب غذا درست میکند. هر هفته عروسها بهاندازه ۱۰۰۰ نفر وسایل پذیرایی را فراهم میکنند.»
قصه عشق امام حسین (ع) قصه امروز و دیروز نیست. هر چه فکر کنید نمیتوانید برایش آغاز و پایانی متصور شوید. از قدیم میگفتند عاشق وقتی عشقش تند باشد زود خاکستر میشود. ولی عشق حسین(ع) همه قاعده و قوانین را به هم زده است. هر که عشقش تندتر باشد، جاودانتر میشود
منبع: فارس
لینک کوتاه این خبر: https://khanebahari.ir/?p=12656