ردپای همدلی با فلسطین در دوران کودکی

به خاطری که با این دو خانواده فلسطینی رفت و آمد داشتیم، خانوادگی درگیر خبرهای فلسطین بودیم. دوران نوجوانی سؤال‌هایی که در ذهنم بود از پدرم می‌پرسیدم و همه را جوابم می‌داد.

در سلسله روایت‌های همدلی خانه بهاری از محققین دفتر تاریخ شفاهی به سراغ روایت مریم نامجو از گفت‌وگویی با لیلا عدالتی رفتیم. در این روایت با زندگی پرفراز و نشیب لیلا عدالتی همراه می‌شویم تا به داستان همدلی او با مردم لبنان و غزه برسیم. داستان اهدای انگشتری که عاقبت به‌خیر می‌شود.

 

عاقبت به‌خیر!

سال ۵۶ کویت متولد شدم. پدرم در کارخانه یخ‌سازی کار می‌کرد. انقلاب که شد همگی برگشتیم شهر خودمان لامرد.

بعد از جنگ دوباره برگشتیم کویت. آنجا دو خانواده با ما دوست بودند. یکی از آنها اُم احمد، همسر رئیس کارخانه یخ‌سازی، اُردنی بود. شوهرش مال خود کویت بود. اُم احمد همیشه می‌گفت من فلسطینی‌ام. روی فلسطینی بودنش خیلی تأکید می‌کرد. معمولاً فکر و ذکرش همه درگیر کشورش بود.

خانواده بعدی خانواده عبداللطیف بود که دوست پدرم بود. با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. ایشان فلسطینی بود با خانمش و بچه‌هایش ساکن کویت بودند ولی بعد از مدتی پسرهایش برای کار به کشورهای دیگر رفتند و مشغول کار شدند. عبداللطیف مُدام دنبال این بود خبری از فلسطین بشنود. دوست داشت کشورش آرام بشود و برگردد با بچه‌هایش همان‌جا زندگی کنند.

به خاطری که با این دو خانواده رفت و آمد داشتیم، خانوادگی درگیر خبرهای فلسطین بودیم. دوران نوجوانی سؤال‌هایی که در ذهنم بود از پدرم می‌پرسیدم و همه را جوابم می‌داد. چون قبلاً عبداللطیف برایش تعریف کرده بود.

وقتی دیپلمم را کویت گرفتم، همان‌جا کنکور دادم شهرستان نور، مازندران قبول شدم، برگشتیم ایران و شیراز ساکن شدیم. بعد از دانشگاه هم ازدواج کردم، ثمره ازدواجم دو دختر است.

طوفان‌الاقصی که اتفاق افتاد برای من قشنگ بود. چون سلاح فلسطینی‌ها دیگر سنگ نبود با سلاح گرم می‌جنگیدند، توانستند شهرک‌های زیادی را بگیرند. آن موقع چقدر به آن‌ها افتخار کردم که هیچ امکاناتی نداشتند و توانسته بودند پیشرفت کنند. ولی بعد از طوفان‌الاقصی و شادی مردم جهان، اتفاقایی افتاد که دل همه را به درد آورد، حیف که زمان این خوشحالی کم بود. از آن موقع تا الان خانوادگی روزانه شبکه الجزیره قطر را دنبال می‌کنیم. معمولاً این شبکه در خانه ما خاموش نمی‌شود.

جمعه شب ششم مهرماه، خبر حمله اسرائیل به ضاحیه بیروت را شنیدم که فردای آن روز هم مطمئن شدیم سیدحسن نصرالله شهید شده. اولین چیزی که از او به ذهنم آمد، ولایت‌مداری‌اش به آقا بود. یار رهبرم رفته بود. وقتی آقا آمد سخنرانی کرد و حکم جهاد را داد، فکرم درگیر بود که چه کار می‌توانم بکنم؟!

از دوران کرونا عضو گروه پاتوق بین‌الطلوعین شدم. این گروه را مؤسسه سردار سلیمانی قم راه‌اندازی کرده بود. در همین گروه، لینک کانال «جنبش اهدای طلا به جبهه مقاومت» را گذاشتند. عضو کانال شدم. عکس طلاهایی که خانم‌ها برای کمک به مردم لبنان در دفتر آقا اهداء کرده بودند را دیدم.

به خودم گفتم باید طلایی را اهداء کنم که از کار کرد شوهرم نخریده باشم. یادم به النگویی که مامانم سر سفره عقد بهم کادو داده بود، افتاد. گفتم خدایا من از النگو که هدیه مامانم است، می‌گذرم؛ از من قبول کن. چند سال پیش هم برای ساخت شبستان حضرت زهرا (س) در نجف اشرف سه تا النگو اهداء کردم. به یک سال نرسیده ۶ تا النگو گیرم آمد. به خاطر همین گفتم خدایا! نمی‌خواهم برایم جبرانش کنی، ذخیره‌ای باشد برای آخرتم.

عکس النگو را برای مدیر گروه فرستادم و گفتم: «دوست دارم خودِ النگو رو برا دفتر آقا بفرستم.» قبول کردند. گفتن: «پس طلا رو به دفتر آقا تو شهر خودتون تحویل بدید.» سه روز طول کشید تا شماره‌ مسئول دفتر آقا در شیراز را پیدا کردم. تماس گرفتم و قرار شد بروم آنجا طلا را تحویل بدهم.

صبح زود النگو را برداشتم و رفتم خانه مامانم. مامانم روی مبل نشسته بود، گفتم: «می‌خوام برم یه النگو بدم به دفتر آقا برا کمک به مردم لبنان. شما چیزی نمی‌خوای هدیه بدی؟» بلند شد رفت تو اتاق. وقتی که آمد، انگشتر طلایی که پسر خواهرم احسان، بهش هدیه داده بود را گذاشت در دستم. بعد گفت: «می‌خواسم انگشترو سر سفره عقد هدیه بدم به خانم احسان. ولی الهی شکر این انگشتر عاقبت به خیر شد.»

رفتم فلکه ستاد تو دفتر مقام معظم رهبری طلاها را تحویل دادم. مسئول دفتر آقا در شیراز گفت: «قیمت طلاها مشخص نیست. چند روز دیگه برا رسید طلاها بهم زنگ بزنید.» زنگ نزدم ولی خودشان رسید را برایم فرستادند.

از همان روز کانال را به همه دوستان و آشنایان معرفی می‌کنم. در همه گروه‌ها لینک کانال را کپی کردم. وقتی در مورد هدیه‌ام برای خواهرم تعریف کردم ایشان هم تصمیم گرفته انگشتر عقیقش را به دفتر آقا اهداء کند.

ارسال در:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید