از صبح چندین بار به او زنگزده بود. هر بار همین حرف را تکرار میکرد. صدایش از عصبانیت میلرزید و میگفت: «توی کار من دخالت نکنید به خودم مربوط است.» مریم در و دلهایش را شنیده بود و با تمام وجود میخواست سنگ صبورش باشد. او در سروصداهای زن پشت تلفن حرفش را میزد. «مگر این بچه توی شکمت با آن یکی بچهات چه فرقی میکند که تصمیم گرفتی این یکی را بکشی؟» اما او انگار نمیشنید. احساسات مادرانهاش در تلی از مشکلات و غصهها دفن شده بود. مریم تیر آخر ترکشش را رو کرد و آن را رها کرد تا شاید به هدف بخورد. گفت: «فقط دو دقیقه، دو دقیقه سکوت کن ببین چه میگم.» زن گوشش بدهکار نبود. با فریاد از پشت تلفن گفت: «نمیخواهم، چرا دست از سرم برنمیداری؟!» «اگر یک ثانیه از دو دقیقه بیشتر شد گوشی را قطع کن.» صدای نفسهای زن از شدت عصبانیت و هیجان را از پشت تلفن میشنید. مریم گفت: «من هر روز صبح که بیدار میشوم، برای کارهایم نیت میکنم. به امامزمان میگویم آنهایی را که قرار است قدمی در راه ظهورت بردارند را سر راهم قرار بده. برای همین مطمئنم بچه تو قرار است نقشی در ظهور ایفا کند هرچند نه من بدانم آن نقش چیست نه تو. اما ایمان دارم این بچه را امامزمان سر راهم قرار داده است.» دقیقاً همان دو دقیقه شد. دیگر صدای نفسهای زن را نمیشنید. «میشنوی صدام رو؟»
زن با تمام وجود زد زیر گریه و صدای هق هقاش در تلفن پیچید. گفت: «همین چند ماه پیش که مشکلات کمرم را خم کرده بود، داشتم به امامزمان (عج) گلایه میکردم که چرا من را فراموش کرده است؟ و چرا من را نمیبیند؟ بعد الان شما این حرف را میزنی…» اما این طرف تلفن مریم لبخندی از سر رضایت زد و به این فکر میکرد که این چندمین بچهای بود که از سقط نجاتش دادند.این یکی از جدیدترین روایتهای گروه جهادی حسناست که مریم قاضی سعید مسئول این گروه، خودش دستبهکار شده بود تا جنینی را که کیلومترها دورتر از خودش بود نجات بدهد. گروهی که تا به امروز بیش از 500 جنین را از مرگ نجات داده است. حتی بعد از آن هم قدمبهقدم با خانوادهها همراه میشوند تا خانوادهای تراز برای جامعه و امامزمان (عج) بسازند.
نخبههای دغدغهمند
سراغ سمانه جلالی؛ مسئول نیروی انسانی حسنا رفتیم تا بیشتر درباره گروه جهادیشان بپرسیم. .او از آزمون و خطاهایشان، از قدمهایی که پلهپله برداشتند گفت. ما را برد به روزهای کرونا. آن روزها چند نفر از بچههای نخبه دانشگاه امیرکبیر دور هم جمع شده بودند و پای در و دل خانوادههای نیازمند مینشستند و نیازهای معیشتی، درمانی و… آنها را برطرف میکردند. در همان روزها مریم قاضی سعید بهواسطه چند آشنا متوجه شد یک خانمی که چند بچه دارد و وضع مالی خوبی هم ندارد، قصد سقط بچهاش را دارد. تمام تلاشش را کرد تا شماره آن خانم را به دست بیاورد تا با او صحبت کند. این گروه هنوز خیلی جاندار نبود اما تصمیم گرفتند به آن زن و خانوادهاش کمک کند.
قدمهای کوچک اما پربرکت
هر کاری که به ذهنش میرسید که یک خانم باردار به آن نیاز دارد یا هر غذایی که برای زن باردار مفید بود را برای او تهیه میکردند. مثلاً یک روز چندنفری به طباخی رفتند تا برای این مادر باردار کلهپاچه بگیرند. وقتی کلهپاچه را به خانه آن زن بردند، با بغض گفت: «من دوروزه که به امام حسین میگویم میشود یککاسه آب کلهپاچه به دست من بر سونی.» دقیقاً همینجا جرقه گروه جهادیشان زده شد و همین نشانهها برایشان نور راه شد. خدا هم به نیتهای کوچکشان برکت داد. هرکدامشان هرکسی را که میشناخت؛ از فامیل و دوست تا گروههای جهادی در روستاهای دور؛ سپردند که اگر مادری قصد داشت بچهاش را سقط کند حتماً به آنها وصلش کنند. همین ارتباطات کوچک باعث شد یک حلقه بزرگ شکل بگیرد. تا امروز که خیلیها توسط خانههای بهداشت، مراکز سونوگرافی، بیمارستانها و… به آنها معرفی میشوند.حلقهای که هرروز یک بخش جدید به آن اضافه میشد. حلقه اول متخصصانی هستند که در اولین قدم تمام تلاش و تجربه خودشان را به کار میگیرند تا مادر را از سقط منصرف کنند. در قدم بعدی به طور خاص و ویژه فردبهفرد؛ مادرها و خانوادههایشان را بررسی میکنند تا ببینند هرکدام چه نیازی دارند. مثلاً یکی بیشترین نیازش مشاوره است، یکی یادگیری یک سری مهارتهای ساده و دیگری مشکلات مالی و معیشتی دارد.اینجا خانم جلالی چند خاطره برایمان تعریف میکند. اولین خاطرهاش از مادر سه فرزندی بود که قصد داشت بچه چهارمش را سقط کند. علتش هم این بود که میگفت نمیتوانم روابط بین بچههایم را مدیریت کنم. حالا چهارمی هم که بیاید وضع بدتر میشود. مشاورهای گروه حسنا دستبهکار شدند و تدبیرهای را مادرانه خواهرانه به او آموزش دادند.
از مادری گفت که شوهرش بیمار بود و هزینههای زندگی و دو فرزندش را بهزور تأمین میکرد. بعد از صحبتهای بروبچههای گروه جهادی، مادر راضی شد که بچه سومش را سقط نکند. اما همسرش تا ماه هشتم بارداری اصرار میکرد که باید سقط شود. جهادگران حسنا تمام کمکهای مالی که آنها نیاز داشتند را برایشان فراهم کرد. از وام برای خرید خانه و تا خرج بچههایشان و… تا فاطمهشان به دنیا آمد. بعد از تولد دخترشان، هر بار پدر به دخترش نگاه میکرد میگفت: «کاش هزار تا فاطمه داشتم.» این روزها فرزند چهارمش هم به دنیا آمده است.
کار فرهنگی برای تربیت خانواده تراز
بعد از شناسایی مشکلات و مسائلی که خانوادهها دارند، جهادگران حسنا خانوادهها را به حلقههای معین وصل میکنند. این حلقه افرادی هستند که قدمبهقدم تا سهماهگی نوزادی که قرار بود سقط شود با مادر و خانوادهاش همراه میشوند. چون حسنا قصد دارد کار فرهنگی کند تا مادر، پدر، فرزند و خانواده تراز انقلاب و اسلام را تحویل جامعه دهد. آنها به خانوادهها یاد میدهند که پدر ستون خانواده است. مثلاً هدیههایی که در همه مناسبتهای دینی و ملی برای خانواده و فرزندان آنها تهیه میکنند به پدرهایی که در مضیقه مالی هستند میدهند تا آنها به فرزندانشان بدهند.حتی برای ولادت امیرالمؤمنین کادو و کیکهایی را برای پدر خانواده تهیه میکنند. آنها را به مادرها میدهند تا جشن خانوادگی کوچکی برای روز پدر به همراه بچههایشان بگیرند و پدرها را دلگرم به زندگی میکنند. علاوه بر اینها دورههای فرهنگی برای مادران برگزار میکنند تا نگرش مادران را به زندگی عوض کنند.
کار فرهنگی باید نقطه زن باشد
جلالی میگوید: «کار جهادی باید هدفمند و با پیوست فرهنگی باشد.» یکی از خاطرات جالبش که تأثیر کار فرهنگیشان بود را برایمان تعریف کرد. این گروه طرحی دارد که در مناطق محروم گوشت قربانی برای مادران باردار توزیع میکنند. در یکی از همین مناطق، هنگام توزیع گوشت، مردی آمد جلو و به آنها گفت که «از این گوشت برای مادر من هم بدهید.» «مادرت باردار است؟» مرد با عصبانیت گفت: «مادرم باردار است! من اجازه نمیدهم زنم هم باردار بشود.» و باحالت عصبی رفت. دوباره این گروه سر قرار ماهانهشان در همان محل حاضر شدند. دوباره همان مرد جلو آمد و باحالت آرامتری گفت: «واقعاً فقط برای مادران باردار است؟» و دوباره همان جواب را شنید.ماه سوم هم دوباره همین اتفاق افتاده است. مرد دوباره پیش آنها آمد اما اینبار متفاوتتر. کمی که آنها را نگاه کرد با لحن آرامی گفت: «چقدر خوب که شما به مادران باردار کمک میکنید.» این تغییر نگرش به بحث فرزندآوری خواسته این گروه جهادی است.
جهاد فرامرزی
حالا این روزها جهادشان علاوه بر مادران باردار کشور خودمان، مادران باردار مقاومت را هم شامل میشود. با همان مادرانی که قصد داشتند بچههایشان را سقط کنند و مادران چند فرزندی دور هم جمع شدند و بستههای تغذیهای شامل آجیل، نبات متبرک امام رضا (ع)، دستنوشتههای به زبان عربی و… برای مادران آواره لبنانی آماده میکنند تا به دست آنها برسانند و قوت قلبی باشند برای آنها.
روزانه 1000 سقط!
بعد از صحبت با حسناییها سری به آمار سقطجنین زدم. طبق آمار وزارت بهداشت روزانه حدود 1000 جنینِ سالمِ بیپناه که صدایش را کسی نمیشنود به قتل میرسند و محکوم به نابودی میشوند. غافل از اینکه او هم مثل همه ما روح دارد و خدا حواسش به او است.
منبع: فارس