شاید فکر کنید تنها محصلان رشتههای کمطرفدار به فکر تغییر رشته میافتند، اما اگر به هر دلیلی رشته مناسب با خود را انتخاب نکرده باشیم ممکن است از بهترین رشتههای دانشگاههای ایران هم دست بکشیم. در این گزارش خانه بهاری به بهانه اعلام نتایج انتخاب رشته کنکور سراسری، به سراغ دانشجویان انصرافی دانشگاه علوم پزشکی رفتیم.
دوربگردان پرستاری به سمت پزشکی
اولین سوژه ما زینب هاشمی است که دارای مدرک کارشناسی پرستاری از دانشگاه علوم پزشکی شیراز میباشد و طرح خود را گذرانده و به صورت رسمی مشغول به کار بوده است. او در کنکور امسال دوباره شرکت کرده و رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز را قبول شده است.
او در خصوص اینکه چرا پس از رسمی شدن، به فکر دوباره کنکور دادن افتاده است، میگوید: من کنکور را سنجش صحیحی برای توانایی افراد نمیدانم. سال ۹۶ که من برای بار اول کنکور دادم، با وجود اینکه معدلم خیلی خوب بود ولی به آن صورت که دلم میخواست نتوانستم خودم را نشان دهم، هر چند رتبه خوبی هم داشتم.
در انتخاب رشته بعد از اینکه پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی را انتخاب کردم، طبق علاقهام پرستاری را هم نوشتم و همان را هم آوردم. لیسانس را گرفتم و به صورت رسمی مشغول به کار شدم، چیزی که مطلوب همه افراد در رشته پرستاری هست.
اما این من را اغنا نمیکرد و مدام در ذهنم این بود من میتوانستم بهتر از این باشم؛ مخصوصاً بخاطر شرایطی که در رشته پرستاری وجود دارد، مثل ناعدالتی آموزشی، شیفتهای زیاد و خستگی. استانداردهای پرستاری در کشور ما رعایت نمیشود و این را همه میدانند.
این موارد دست به دست هم دادند تا تصمیم بگیرم چیزی که از اول در ذهنم بود را پیاده کنم و مجدد کنکور دهم.
این دانشجوی پزشکی در خصوص تأثیر آموزش و پرورش در انتخاب درست رشته، بیان میکند: نمیشود گفت علاقه باعث انتخاب نامناسب من بود، چون به پرستاری هم علاقه داشتم؛ در واقع باید به حداکثر شناخت استعداد و تواناییهایم دست پیدا میکردم.
این در کنار علاقه مهم هست. آدم باید توانایی و ظرفیت خودش را بشناسد و به آن تکیه کند. نکته دیگر اینکه ما در آن زمان فکر میکردیم اگر پشت کنکوری باشیم از دوستانمان عقب میمانیم، در حالی که چندسال هم پشت کنکور بمانیم بهتر از این هست که رشته غلط را انتخاب کنیم.
یک سری افراد در همان دوره دانشجویی انصراف میدادند، چون طبق انتظارشان نبود. فکر میکردند همچین رشتهای در همچین دانشگاهی آخر آرزوهایشان هست ولی وقتی وارد میشدند میدیدند که نه، یک چیز معمولی هست. دلایل دیگر مثل ناعدالتی آموزشی و فشار کاری هم بود.
پزشکی آرزوی من نبود!
در ادامه به سراغ پوریان یکی دیگر از دانشجویان انصرافی رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز رفتیم. او ماجرای خود را اینگونه بیان میکند: بنده حدود ۴ ترم در رشته پزشکی دانشگاه شیراز درس خواندم و بنا بر یک سری مسائل علمی و همچنین مشورت با برخی علمای بزرگوار تصمیم به تغییر رشته گرفتم.
در بحث علوم تجربی یک چیزی که فهمیدم این بود که شما هر چقدر هم درس بخوانی آخرش باید بروی و تجربه کنی، آخرش آزمایشگاه است. همانطور که قرص استامینوفن را روی ۴۰ نفر آزمایش میکنند، ممکن هست روی یک نفر جواب دهد، روی یک نفر هم جواب ندهد که آن را به عنوان عوارض قرص در نظر میگیرند.
اما چون روی اکثر افراد جواب میدهد پس مشکلی ندارد، این دلیل من بود شاید هم دلیل کمی باشد ولی من به دنبال چیز خیلی بالاتری بودم. اکتفا به تجربه و ماده خیلی برای من کافی نبود اما آخر رشته پزشکی همین بود که باید بنشینی در مطب و به بیمار بگویی چه کاری کند که عوارض هم دارد. من الان طلبه هستم.
عدم خودشناسی و فشار اجتماعی دلایل اصلی تغییر رشته
اما برای اینکه ریشه اصلی این تغییر رشتهها پس از سالها زحمت و منجر شدن آن به شروعی دوباره و دیرتر از هم سنوسالان را پیدا کنیم، سراغ محمد رنجبر مشاور تخصصی تحصیلی رفتیم. او از سابقه داران این عرصه است و تقریباً ده سال در این حیطه مشغول بوده است.
او در خصوص تغییر رشته میگوید: اگر انصراف از تحصیل را در همان بستر تغییر رشته تعریف کنیم، مراجعه کننده در این زمینه زیاد هست؛ چه در متوسطه دوم که دانشآموزان بعد از کلاس دهم به هر دلیل میخواهند تغییر رشته بدهند و از آن بیشتر بین دانشجوها در زمان کارشناسی و بعد از آن کسانی که فارغ التحصیل کارشناسی هستند و برای ارشد میخواهند تغییر مسیر بدهند.
از دو منظر میشود این تغییر رشتهها را بررسی کرد، اول خود فرد و دیگری فشار و جو اجتماعی و تصمیمات هیجانی که بچهها میگیرند. میخواهند تغییر رشته بدهند، چرا؟ چون بازار کارش خوب هست. چون الآن پرستیژ اجتماعی خوبی دارد. چون روی بورس است.
این یکی از دلایلی هست که مقطعی میباشد و مقطع تا مقطع هم میتواند متفاوت شود ولی الآن جزو دلایل با اولویت بالا هست. در بحث تغییر رشته که بچهها تحت تأثیر شرایط اجتماعی و جامعه میل به تغییر رشته پیدا میکنند، نمونه آن اقبال زیاد بچهها به رشته تجربی هست.
بعضیها در همان متوسطه دوم رشته تجربی را انتخاب میکنند یا بعداً به رشته تجربی متمایل میشوند. بعضیها هم دیپلم را در رشته دیگری میگیرند ولی کنکور تجربی میدهند.
این موضوع در دانشگاه به شکل دیگری خود را نشان میدهد، کم نیستند مراجعهایی که تحصیلات کارشناسی را تموم کردن یا حتی ارشدشان هم تمام شده و تازه میخواهند دوباره کنکور تجربی دهند یعنی 6 سال کامل را نادیده میگیرند و یک سال بشینند و پشت کنکور سپری میکنند که آیا قبول شوند یا خیر.
صرفاً بخاطر جو اجتماعی تغییر رشته میدهند که این دلیل خیلی مطرح هست این روزها. دلیل دوم کسانی که جدا از بحث پرستیژ، فضای اجتماعی و بازار کار، واقعاً آن جایی که مناسبشان نیست، قرار گرفتند. پس عامل دوم بحث عدم تناسب شخصیتی هست که به هر دلیلی فرد در رشتهای قرار گرفته که تناسب شخصیتی با او ندارد. یک تصوری داشته در مورد آن رشته که تصور اشتباهی بوده است.
برای مثال ما یک تقسیمبندی داریم برای مشاغل و مسیرهای شغلی، یکسریها مناسب کار با افراد هستند و یکسری از افراد مناسب کار با ابزار و اشیا میخورند. گاهاً میبینیم فرد از لحاظ تیپ شخصیتی ساخته شده برای کار با افراد ولی رشته یا مسیری که در آن قرار گرفته کاملاً رشته کار با ابزار و اشیا هست که باعث اذیت شدن فرد میشود.
یا یک فرد کاملاً درونگرا به سمت شغلی که فرد برونگرا نیاز دارد، رفته است مثل این میماند که من راست دست هستم و برای من صندلی دسته چپ گذاشتند و اذیت میشوم.
دلایل دیگری هم وجود دارد مثلاً فرد ورزشکار هست و در رشته تربیت بدنی فعالیت میکند، با اینکه علاقهای به رشته حقوق ندارد صرفاً برای بدست آوردن امتیاز دفتر اسناد رسمی پدر خود میخواهد رشته حقوق هم بخواند یا صرفاً برای ارتقا شغلی در یک شرکت مهندسی که در آن کار میکند رشته مهندسی میخوانند که البته این دلایل خیلی کمتر پیش میآیند.
دلیل دیگر که در دسته دوم قرار میگیرد، عدم شناخت توانایی است. مثلاً فرد لیسانس علوم انسانی دارد و در ارشد یک رشته علوم کامپیوتر میخواند بعد با یک ریاضیات سنگینی مواجه میشود، توانایی او نمیکشد که این همان عدم تناسب است.
در بین دانش آموزان بحث اجتماعی، تحت تأثیر جو اجتماع بودن و درآمد داشتن مهم است اما دانشجویان چون سن بالاتر میرود بیشتر همان بحث تناسب شخصیتی خودش را نشان میهد. نموداری بخواهیم مطرح کنیم با افزایش سن معمولاً افراد به این موضوع پی میبرند که برای رسیدن به درآمد خوب و درآمدزایی از شغل و بازار کار، اول باید تناسب شخصیتی وجود داشته باشد.
در سنین کمتر این تفاق کمتر رخ میدهد و فکر میکنند به صرف اینکه فلان رشته بازار کار خوبی دارد، من وارد بشوم به درآمد خوب میرسم.
پول، رنگ و لعابی زیبا
مسئله اقتصاد قطعاً تأثیرگذار هست که افراد مایل هستند وارد رشتهای بشوند که درآمد خوبی داشته باشد، قطعاً بیتاثیر نیست ولی وقتی پسزمینه این موضوع را نگاه میکنیم، میبینیم یک تحلیل اشتباه وجود دارد که آن تحلیل اشتباه نقش بیشتری دارد.
بر فرض اینکه همین امسال کنکور تجربی دهی و قبول شوی و بعد از پنج شش سال عمومی بخوانی که حدود هفت سال درگیر هستی. بعد از آن اصلاً تضمینی وجود ندارد که شش سال یا هفت سال دیگر درآمد یا بازار کاری که رشته مدنظر شما الآن دارد، آن موقع هم داشته باشد.
یکی از دلایل این هست، در چند سال اخیر قانونی تصویب شده که هر سال ظرفیت رشتههای پرطرفدار تجربی مثل پزشکی، دندان پزشکی، داروسازی حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد افزایش پیدا میکند و وقتی پزشک و دندان پزشک بیشتر باشد، بحث بازار کار هم تحت تأثیر قرار میگیرد و پایین میآید.
گاهی مواقع نظر افراد در رابطه با اقدام به تغییر رشته با صغری کبری چیدن و تحلیل درست دادن عوض میشود و متوجه میشوند که حتی اگه در رشتهای با بازار کار خوب هم تحصیل کنند تا تناسب شخصیتی و استعدادی نباشد به درآمدی که مدنظرشان هست، نمیرسند. به این نتیجه میرسیم که عامل اول واقعاً تناسب شخصیتی و استعدادیست.
آگاهی خودشناسی و رشتهشناسی لازمه انتخاب رشته در مدارس
ایدهآل این هست که افراد در همان کلاس نهم و بعد تا کلاس دوازدهم؛ یعنی در همین نه سال اول و یا دوازده سال واقعاً به آن شناخت رسیده باشند که در دو مسئله خود شناسی و رشته شناسی آگاهی داشته باشند، که حاصلش میشود رضایت تحصیلی و شغلی اما بنا به دلایلی و آن نقطه ضعفهایی که وجود دارد، این اتفاق کمتر میافتد.
در آموزش و پرورش تغییرات و اتفاقات مثبتی افتاده ولی هنوز به آن شرایط ایده آل نرسیده، که وظیفه ما به عنوان یک مشاور تحصیلی این است که به صورت اورژانسی افراد را در فیلدی میاندازیم که به آن خودشناسی برسند.
ابزار ما هم تستها و آزمونهای شخصیتشناسی و استعدادسنجی و مصاحبه شغلی هست که در جلسه مشاوره اتفاق میافتد. یعنی به صورت فشرده ما مجبوریم در چند جلسه مشاوره با تست و آزمون و تکلیف بچهها را به آن خودشناسی برسانیم، چیزی که بهتر بود در دوران تحصیل رخ دهد.
پس آموزش پرورش خیلی نقش دارد. نسبت به قبل بهتر شده نباید اتفاقات مثبت را نادیده بگیریم ولی هنوز تا آن ایده آل فاصله دارد. بچههایی که دغدغهمندتر هستند واقعاً در جلسات مشاوره دغدغشان پاسخ داده میشود و این را ما داریم میبینیم دانشآموزهایی که مثلاً هفت سال، هشت سال پیش انتخاب رشته اصولی کردند، تماس میگیرند و تشکر میکنند چون ما صرفاً توانستیم سایز شخصیتی را بهشان بفهمانیم و رشته سایز شخصیتی خود را انتخاب کرده، نه گشادتر و نه تنگتر.
موجسواری موسسات کنکور
قطعاً موسسات کنکور با کلاسها و برنامههایی که دارند در این موضوع بیتأثیر نیستند که یک جریانی شروع شود که از قِبَلش یک سودآوری مالی هم اتفاق بیافتد ولی تنها عامل نیستند، نمیشود گفت همه تقصیرات گردن موسسات و کلاس کنکور است.
ولی یک موجی راه افتاده که یکسریها هم دارند موجسواری میکنند، این یک رابطه دو طرفه هست. موسسات هم تأثیر میگذارند و هم تأثیر میپذیرند. یک جوی راه افتاده است، همه از این جو استفاده و گاهاً سوءاستفاده میکنند ولی خب، به خودی خود فعالیتشان به بیشتر شدن این جو هم دارد دامن میزند.
موسسات کنکور پس نقش دارند ولی نقش آنها، نقش علت و معلولی نیست، علت اصلی آنها نیستند. یک دلیلی هستند در کنار مابقی دلایل.