ریاضی به چه درد آینده فرزندان‌مان می‌خورد؟

همزمان با حذف محتواهای علوم عقلی و علوم تجربی از کتاب‌های درسی مدارس، سطح یادگیری دانش‌آموزان ایرانی به شدت افت پیدا کرده است. در طول یک دهه اخیر، همیشه گفته می‌شد که دانش‌آموزان به علوم احتیاجی ندارند و باید به جای آن‌ها، مهارت‌های زندگی را یاد بگیرند. با این حال خطرات این تغییر رویکرد را کمتر کسی جدی می‌گیرد. خطری که رهبر انقلاب نسبت به آن هشدار صریح و جدی‌ای داده‌اند.

مطابق با نتایج یک آزمایش گسترده با نمونه‌های تصادفی از سرتاسر مدارس ایران، تحلیل شد که یک سوم دانش‌آموزان ایرانی، در ریاضی، علوم و خواندن، سطح بسیار ضعیفی دارند و به مرحله یادگیری نمی‌رسند. این خبر از آنجایی تازگی ندارد که آمارهای مشابهی در طول یکی دو دهه اخیر در این باره ثبت شده است. این آمارها در حالی در طول یک دهه اخیر به ثبت رسیده‌اند که در یک روند پرسرعت محتواهای مربوط به ریاضیات و علوم، از کتاب‌های درسی حذف می‌شوند. محتواهایی که خانواده‌ها و عموم مردم آن را بی‌فایده می‌دانند و با حذف آن‌ها موافقند. چیزهایی مثل انتگرال و مثلثات، فرمول‌های شیمیایی، ساختارهای زیستی، تعریف جلگه و کوه و هر چیزی که انگار نمی‌تواند مهارت‌های زندگی را به دانش‌آموزان یاد دهد.

همزمان با این روند در آموزش عمومی، در دانشگاه نیز علوم پایه (ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، جغرافیا، بخش‌هایی از علوم انسانی و…) وضع اسفناکی دارند. تا جایی که بخش قابل توجهی از صندلی‌های دانشگاه در رشته‌های علوم پایه، خالی می‌ماند یا متقاضیان بسیار کمی دارد. امری که رهبر معظم انقلاب چندسال پیش نسبت به آن هشدار جدی دادند.

پرسش اینجاست که چرا کاهش اقبال به علوم پایه، خطرناک است؟ علوم پایه به علومی گفته می‌شود که با تفکر عمیق و محض سروکار دارند. علومی که نتایج آن در زندگی روزمره به سرعت ظاهر نمی‌شود و در بازار و اقتصاد هم به اصطلاح پولساز نیستند. البته برخی شاخه‌های کاربردی علوم پایه هستند که چون کاربردی‌ترند، می‌توانند گلیم‌شان را به لحاظ اعتبار اجتماعی و اقتصادی از آب بیرون بکشند و خب به همین دلیل، محل بحث ما در این نوشته نیستند. مسئله ما، اهمیت علوم پایه محض هستند. نگرانی رهبر انقلاب از ضعیف‌شدن علوم پایه به چه دلیل است؟ و چرا از مسئولین می‌خواهند که در هدایت تحصیلی دانش‌آموزان و سیاست‌گذاری دانشگاه‌ها نسبت به آن غفلت نشود؟

از جنبه سیاسی، علوم پایه علومی هستند که تفاوت‌ها را رقم می‌زنند. کشورهایی که به لحاظ سیاسی قدرتمند هستند و باقی کشورها دوست دارند که از آن‌ها پیروی کنند، در علوم پایه که با تفکر عمیق و اصولی سروکار دارد، سرآمد هستند. بنابراین قدرت سیاسی ما خصوصا از جهت اینکه مدعی شکل متفاوتی از زندگی نسبت به زندگی غربی هستیم و دوست داریم الهام‌بخش کشورهای دیگر باشیم، کاملا به این بستگی دارد که چقدر در زمینه علوم پایه قوی باشیم و بتوانیم در این زمینه برای دیگران، قابل اتکا به حساب بیاییم.

از جنبه اقتصادی، علوم پایه علومی هستند که می‌توانند پشتوانه فناوری‌های بزرگ باشند. فناوری‌هایی که می‌توانند یک کشور را به لحاظ اقتصادی با سرعت جلو بیندازند و آن را تبدیل به نقطه مرجع در آن عرصه بکنند. ما در شرایطی که به لحاظ اقتصادی درگیر مشکلات بسیار زیادی هستیم، نیازمند راه‌حل‌هایی در اقتصادیم که بتوانند راه میانبر به حساب بیایند و عقب‌ماندگی ما را جبران کنند. آموزش عمومی علوم پایه اجازه می‌دهد که استعدادهای این رشته‌ها کشف شوند و از طریق دستاوردهایشان، در فناوری‌های پیشرفته، حرف بیشتری برای گفتن داشته باشیم.

از جنبه جامعه‌شناختی، تقویت یا تضعیف علوم پایه در یک جامعه، به معنای میزان ضریب نفوذ تفکر عمیق و اصولی در جامعه است. یک جامعه تنها وقتی متعهد به اصول است که درباره آن اصول، دائما فکر کند. این یعنی باید چه در سطح طبقه فرادست چه در سطح طبقه متوسط چه در سطح طبقه فرودست، تفکر عمیق در جریان باشد. طبقه فرودست و فرادست دست‌کم اهل مطالعه باشند و طبقه متوسط، اهل پژوهش علمی و صاحب مرجعیت علمی باشد. وقتی مسائلی که اعضای جامعه به آن فکر می‌کنند منحصر در مسائل روزمره و مبتذل باشد، طبیعی است که طبقه‌بندی جامعه نیز شکل نمی‌گیرد و به جای مرجعیت فکری، شاهد نوعی جامعه توده‌ای و خمیری هستیم که خیلی پیشرفت نمی‌کند و فقط درجا می‌زند.

همه این مخاطرات و بسیاری مخاطرات دیگر، یک پایگاه خانوادگی جدی دارد. پدرها و مادرهایی که در طول پنجاه‌ سال اخیر، با مسائل جدی روبه‌رو شده بودند و به‌واسطه این درگیری، با مطالعه کتاب، روزنامه، شرکت در برنامه‌های سیاسی و حتی کنش‌های سیاسی درگیر بودند، گویا در حال پاپس‌کشیدن از چنین زندگی‌ای هستند و همین‌ها در نسل‌های دهه شصتی و دهه هفتادی گویا تصمیم نهایی خود را برای حمایت از این روند گرفته‌اند. به عبارت بهتر، اگر والدین پشتیبان این نبودند که سهم علوم پایه از کتاب‌های درسی کم شود، و اگر این ترس در آنها ریشه ندوانده بود که درگیری با تفکر عمیق از طریق علوم پایه، «نان و آب» ندارد، شاید با این شدت و سرعت شاهد تضعیف علوم پایه نبودیم.

ارسال در:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید