بی ریشه رها در باد/فرزندان طلاق تنهاتر از یتیم

در این شماره از یک “فنجان آگاهی” سری به مرکز مشاوره آرامش پلیس فارس می‌زنیم تا گفتگویی با دختری ۲۱ ساله انجام دهیم که فرزند طلاق است و نمونه بارزی از فرزندانی که پس از جدایی والدین با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند.

در این شماره از یک “فنجان آگاهی” سری به مرکز مشاوره آرامش پلیس فارس می‌زنیم تا گفتگویی با دختری ۲۱ ساله انجام دهیم که فرزند طلاق است و نمونه بارزی از فرزندانی که پس از جدایی والدین با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند و در این مسیر گاهی برخی از آنان درگیر ناملایمات جامعه و آسیب‌هایی می‌شوند که شاید تا ابد بر روح و جسمشان چنگ بیندازد و مسیر زندگی را برای آنان تغییر دهد و آنها را تا مرز نابودی پیش ببرد.

آیسا می‌گوید: فرزند اول خانواده‌ای هستم که در تهران سکونت داشتند و از زمان خردسالی هرچه به یاد دارم جنگ و جدل و مشاجره‌های بین پدر و مادرم بود که مدام بر سر هر چیزی با یکدیگر دعوا می‌کردند، مادرم اصلاً به خواسته‌های پدرم توجهی نمی‌کرد، بی‌اجازه از خانه بیرون می‌رفت و وقت خود را صرف گذراندن و گشت و گذار با دوستانش می‌کرد.

پدرم هم لج کرده بود و مسئولیت زندگی را نمی‌پذیرفت مخارج زندگیمان را تامین نمی‌کرد و از یک جایی به بعد او هم درآمدش را خرج دوستان و رفقایش کرد. این ماجرا ادامه داشت تا رفته رفته رابطه آنها کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و وقتی ۷ ساله بودم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند.

به گفته آیسا پدرش که بلافاصله ازدواج کرده و زندگی جدیدی را شروع میکند؛ اما او و مادرش مجبور می شوند خانه اجاره‌ای را به صاحب‌خانه تحویل داده و به منزل پدربزرگش کوچ کنند.

آیسا اینگونه ادامه داد: من از سر دلتنگی، گاهی به منزل پدرم رفته و چند روزی آنجا می‌ماندم، اما با بی‌توجهی، بدرفتاری و توهین‌های او وبرو می‌شدم و به این ترتیب متوجه شدم که حضورم جز مزاحمت برای آنان چیز دیگری نیست پس تصمیم گرفتم دیگر به خانه پدرم نروم.

این دختر ۲۱ ساله که جدایی والدین بزرگ‌ترین ضربه را بر روح و روانش وارد کرده، به این قسمت داستان زندگیش که رسید بغضی کرده و می‌گوید: البته مادرم هم چندان توجهی به من نمی‌کرد و بعد از گذشت مدتی دوباره با مردی ازدواج کرد که دارای اعتیاد بود و دائم به من و مادرم توهین و فحاشی می‌کرد دیگر آسایش برایمان نگذاشته بود. مادرم به سطوح آمد و از همسر دومش هم جدا شد.

این پایان ماجرا نبود. پس از طلاق اوضاع بدتر شد. مادرم بیشتر وقت خود را با دوستانش در بیرون از منزل سپری می‌کرد و من روز به روز بیشتر احساس تنهایی می‌کردم، حالت افسردگی پیدا کرده بودم تا اینکه در یک قرعه کشی، سفر مشهد برنده شدم و مادرم برای خلاصی از دست من هر چند برای مدتی کوتاه مرا با قطار راهی مشهد کرد.

من در قطار با خانمی كه به همراه پسر ۲۷ ساله‌اش راهی سفر مشهد بودند آشنا شدم و به دليل اينكه به شدت احساس تنهایی می‌کردم و از شرایط زندگیم به ستوه آمده بودم، تمام سرگذشتم را برای آن خانم تعریف کردم. زن خوبی بود و در طی سفر مرا مدام نصيحت می‌کرد و به من اميد به آينده می‌داد. در انتهای سفر آدرس محل زندگيم را گرفت و اجازه خواست در مورد من با مادرم صحبت کند.

پس از بازگشت از سفر، آن خانم با مادرم ارتباط تلفنی برقرار كرد و از من خواستگاری نمود. در مراحل اوليه خواستگاری بود كه مادر فرهاد رفت و آمدش را به خانه ما كمتر کرد ولی پسرش، از آن زمان به بعد به خانه ما رفت و آمد داشت و روز به روز من به آن پسر بيشتر وابسته تر می‌شدم.

فرهاد چون از شرایط نامناسب زندگی و حال بد روحیم خبر داشت به من پیشنهاد داد برای رهایی از مشکلات و بی‌تفاوت بودن نسبت به مشکلاتم مدتی مواد مصرف کنم. پیشنهاد او را پذیرفتم و مواد مصرف کردم و رفته رفته به شیشه وابسته شدم.

بعدها متوجه شدم كه مادر فرهاد به خاطر شرايط پسرش می‌خواسته وی را سر و سامان دهد و زمانی كه نااميد از احوالات فرهاد شده خود را از موضوع خواستگاری كنار می‌كشد.

آیسا حالا دیگر هق هق گریه می‌کرد و می‌گفت: حالا من مانده‌ام با روزگار تلخی که عدم تفاهم و لج‌بازی پدر و مادرم برایم رقم زدند و مرا همچون نهالی بی ریشه در مسیر باد رها کردند.

اكنون درمانده از شرايط هستم و به پیشنهاد یکی از دوستانم به این مرکز آماده و به کمک شما نیاز دارم.

نظر مشاور:

نرگس جنگجو مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری بوستان شیراز که قرار است در این مسیر آیسا را کمک کند، کم شدن سن جرم و بزهکاری را نشان دهنده افزایش خشونت اجتماعی در جامعه دانسته و می‌گوید: جوانان و یا نوجوانانی که به جرم یا بزه کشیده می‌شوند در واقع قربانیان نوعی خشونت و عوامل بازدارنده ای هستند که اجازه نمی‌دهد تا انسان‌ها شخصیت‌شان را تا سرحد امکان، رشد داده و شکوفا سازند. عواملی از قبیل نبود امکانات تربیتی، فقدان امید به آینده، گسیختگی خانواده‌ها، کاهش فضای خلاقیت در زندگی اجتماعی، فقدان و یا کمبود امنیت اجتماعی، نبود امکانات مناسب برای گذراندن اوقات فراغت، وسعت یافتن شکاف نسل‌ها و وابستگی اقتصادی جوانان به خانواده‌ها در عین استقلال طلبی.

به اعتقاد این مددکار اجتماعی، زنان جز نخستین قربانیان بسیاری از آسیب‌ها و انحرافات اجتماعی هستند و در این میان اعتیاد، اولین عمده‌ترین و بلکه یکی از مهمترین آنهاست.

جنگجو می‌گوید که اکثر افراد جامعه اعتیاد به مواد مخدر و سوء مصرف مواد را عمدتاً پدیده‌ای مردانه می‌دانند و به عبارتی اعتقاد بر این است که زن‌ها بسیار کمتر از مردها به اعتیاد روی می‌آورند، به خصوص در ایران که حتی سیگار کشیدن زنان و دختران نیز تعجب اطرافیان را برمی‌انگیزد.

این مشاور و مددکار اجتماعی همخوانی نداشتن اعتیاد و بزهکاری با نقش همسر و مادری مهربان و دلسوز در جامعه ایرانی را مهم‌ترین علت این امر می‌داند.

ارسال در:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید